دل نوشته های یک مرد تنها
دل نوشته های یک مرد تنها

دل نوشته های یک مرد تنها

فرمیسک (اشک)

روزهای بی تو

عزیزم

تو رفتی از پیشم

هر شب اشکی درویشم

میکنه، شکل شهری از شیشه م

بیخوده، شانسی اون پیشم بمونه

تا بیخ ریشم نشونه

که دیشب پیشم بودی تو رویایی از شور و شوق و شادی

تو می تونی بمونی تا تمام تخیلهام رو بکنم تسکین تنهایی هایی که بهم دادی

انفرادی

خورده قلم به جرمی احتمالی

اشتباهی

به قلبت رشوه دادی

دشنه کاری

بکنه قلبی که جز خواستن تو توش نبودش گناهی

زندگیمم سر سپرد به قصه بافی

قصه از احساسی که مثل ساتور بزنه به کسی که می خواست تو خاطراتش تو باشی

من یه لاشی شدم

و تو خیابون خودم

و تو بیابون وجودم

بی سر و سامون جلوه دادم

تو وجودی که شکوه نبود تو رو در خلا مغزم میکردم پر

نگاهت رو ربودم  شدم یه ادم به درد نخور

تو دنیایی که نبودش به اندازه پوجی وجودم

تا چراغونی کنم روزای بی فروغم

و نبود خرشیدی که بسازه هر غروبم



نظرات 2 + ارسال نظر
الهـــــــــی یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 17:43 http://search44.blogfa.com

زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز
زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعت هاست

خدا قوت .

الهـــــــــی سه‌شنبه 12 فروردین 1393 ساعت 16:48 http://search44.blogfa.com

- زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
که ره از صومعه تا دیرمغان اینهمه نیست
- در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
- زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد
- زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
- ما و می و زاهدان و تقوی
تا یار سر کدام دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد