دل نوشته های یک مرد تنها
دل نوشته های یک مرد تنها

دل نوشته های یک مرد تنها

فرمیسک (اشک)

وقت رفتن

قرار بود تا روزی که باشی و باشین و باشند بنویسم از زخم های دل داغ دیده م 

اما 

حالا دیگه همممممه تنهام گذاشتند 

همه آدمای گذشته م  

همه خاطره هام 

حتی خود خود تو 

تویی که.. 

سیگارت بودم ترک کردنی نبودم اما فهمیدم که تموم شدنیم 

می نویسم آخرین حرفای دلم رو براتون و بعد در سکوت  خواهم خوابید 

**باشد که با مرگ دیگر چشمانم را باز نکنم در هیچ دنیای دیگر** 

*****مرگی مطلق***** 

افسردگی

باز روزای تکراری و شبهای پر از اشک

باز خیسی پتو و بالشم از گریه های شبانه ام

باز هق هق های بی صدا

و ناله هایی از قعر دل

باز سیگار

باز به باد رفتن آرزوها و آینده هام

دریغ از یک آغوش

دریغ از یک ذره محبت

دریغ از مرگ

خداییش دلم مرگ میخواد اما، نمیگذاری، نمیگذارد، نمیگذارند

ای کاش

کاش میشد آروم خوابید در این شبهای تاریک و سرد

کاش میشد خوابی دید از آرامش، از عشق، از ...

چشام اشک داره

کاش می تونستم همین الان همین جا گریه کنم

اما میترسم

اما ترسم از اینه که اونایی که فک میکنند غرق در خوشیم اشکام رو ببینند

می ترسم افسردگیم رو ببینند

می ترسم بهم حس ترحم پیدا کنند

از ترحم بیذارم

نمی خوام برام دل بسوزونند

اونم رفت

.. فروردین رو یادم میمونه

روزی که از هم پاشیدم

روزی که درد کشیدم

روزی خون گریه کردم و کسی ندیدم

اونم رفت مثل همه اونایی که رفتند و ولم کردند به حال خودم

تاریخ مصرفم تموم شده افتضاح

رفتن تو من رو کشت..به خاطرت رو پام وایسادم

رفتن دوباره ت زمین گیرم کرد

و رفتن اون باعث شد فلج بشم

دیگه نمیتونم پاشم

از این ور دوری عذاب آور تو و از اونور ...

سفیدی چشام حالا دیگه سرخه

دود شده تنها پاره تنم

و خنجرهایی که نمیتونم از پشتم بکنمشون تا ابد وصله ی جانم شده

بد جور رو دست خوردم

بد جور