دل نوشته های یک مرد تنها
دل نوشته های یک مرد تنها

دل نوشته های یک مرد تنها

فرمیسک (اشک)

لعنت به من

لعنت به من

لعنت به آخر و عاقبت نکبت بارم

لعنت به بدن سردی که روز به روز سردتر میشه و کاریش نمیشه کرد

لعنت به چشمای همیشه گریانم

لعنت به تنهایی که مدام لگد میزنه به آینده و بختم

لعنت

میگن تو خوبی بد دهن نشو...آخه تف به ....

اه اشک لعنتی خفه شو برو گورتو گم کن بدجور خسته م کردی

بیذارم

دیگه از خود لعنتیم هم بیذارم

سردمه

دارم یخ میبندم

این خورشید لعنتی گرماشو کدوم گوری برده؟؟

کاش یه بارم این روزگار لعنتیم اون جور که میخواستم سپری میشد

کاش پیشت بودم و بی تفاوت به زمین و زمان بغلت میکردم و روی همه اطرافیان آدم نمات رو کم میکردم

کاش مال من بودی

کاش قردای من بودی

کاش

لعنت به کاش های بی ثمرم