دل نوشته های یک مرد تنها
دل نوشته های یک مرد تنها

دل نوشته های یک مرد تنها

فرمیسک (اشک)

داغونم

داغونم

حالم اصلا جای خودش نیست

آخ چقدر امشب دلم هوای 2سیب کرده

آخ چقدر امشب دلم گریه می خواد

آخ چقدر امشب دلم مرگ می خواد

جدیدا قرص اعصاب خوردن رو یاد گرفتم

جدیدا مزه سر دردم رو آرام اما مداوم می چشم

جدیدا بدجور پرخاشگر شدم

ای کاش می شد خلا مغزم را جوری پر کنم

ای کاش پلهای پشت سرم رو خراب نمیکردند

ای کاش خدا ....

هــــــ ــــــ ــــــه به خود بخت برگشته ام نیشخند میزنم

از اون نیشخندها که ازش متنفرم

از اون نیشخندها که تا میدیدم یه چیزی رو خورد میکردم

از اون نیشخندها که بارها و بارها بر خدا میزدم

خدا جون خیلی اذیتت میکنم اما تو بیشتر اذیتم کردی

خدا جون خیلی پشتت رو خالی می کنم اما تو اصلا پشتم رو نگرفتی

خدا جون خیلی دوست دارم اما دوسم نداری

میدانم چرا این همه بلا رو سرم میاری

میدانم چون میدانی و میشناسی خود واقعی من رو

میدانم چون فرو در اوج لجنم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد