دل نوشته های یک مرد تنها
دل نوشته های یک مرد تنها

دل نوشته های یک مرد تنها

فرمیسک (اشک)

یلدا

شب یلداست و باز من تنها

وای خدا!!

طولانی ترین شب تنهاییم را می گذرانم

طولانی ترین بغض را تا خواب دارم

طولانی ترین حس دلتنگی

طولانی ترین شب انتظار

دلم می خواهد بنویسم

اما دستانم همچون خودم می گوید "حسش نیست"!

در انتظار مهمانی نا خوانده ام

در انتظار خوش ترین خاطره ی زندگیم

کجایی؟؟

خسته شدم از بس یه گوشه ماتم گرفتم

خسته شدم از بس حسرت دیدار را کشیدم

دفتر نقاشی قلبم پر شده از عکس های تار و مبهم

یک دقیقه از این شب ظلمت وار را با من باش

با منی که از تو نه بلکه از خود گذشتم برای آرامش تو

هق هق خنده هایم را میبینی که با اشک سرازیر شده؟؟

بگو کجایی؟؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد